موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها تبادل لینک هوشمند علیرضا نويسندگان |
بدترین درد اینه ک کسیو دوست داشته باشی ولی اون دلش با کس دیگهای باشه
شنبه 2 شهريور 1392برچسب:, :: 23:8 :: نويسنده : alireza piltan
وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان میشود. شنبه 2 شهريور 1392برچسب:, :: 23:3 :: نويسنده : alireza piltan
ــوشـــــتم " قـــــم حــــا " همـــــه بــــهـــم خنــــدیـدنـــد!! گــــریــســـــتم گفـــــتم بـــــه "غــــم هــــا " یــــم نخنــــدیـــد ، کــــه هـــــــر جــــــــور بنــــويسم درد دارد!!! ازآخـــــــر بـــــه اول بخـــــوان تــــــا مــــــــنِ ايـــــن روزهـــــــــا را بشنــــــــاســــــی!!! پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 19:51 :: نويسنده : alireza piltan
گاهی آنقدر دلتنگ کسی میشوی که...
اگر خودش بفهمد...
از نبودش خجالت میکشد... پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 19:43 :: نويسنده : alireza piltan
حالی که پریشان است !
احتیاج به آرامش دارد ؛ نه سرزنش .... کاش می فهمیدند ... !!! پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 19:41 :: نويسنده : alireza piltan
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟
امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟
ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟
خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم.
از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم. یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟ راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟ یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟ ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟ ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر! یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه! چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن! دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی. راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر! خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:, :: 22:48 :: نويسنده : alireza piltan
لالا لا لا نخواب سودی نداره همون بهتر که بشماری ستاره
همون بهتر که چشمات وا بمونه که ماه غصش نشه تنها بیداره لالا لا لا نخواب بازم سفر رفت نمیدونم به کارون یا خزر رفت فقط دردم اینه مثل همیشه بدون اطلاع و بی خبر رفت لالا لا لا نخواب میدون جنگه دست هر کی میبینی یه تفنگه یه عمره دور چشماش گشتم اما نفهمیدم که اون چشما چه رنگه لالا لا لا نخواب زندونه دنیا سر ناسازگاری داره با ما بشین بازم دعا کن واسه اونکه مارو اینجا گذاشت تنهای تنها لالا لا لا نخواب اون راهه دوره خدا میدونه که حالش چه جوره توی خلوت میگم اینجا کسی نیست خداییش که دلم خیلی صبوره لالا لا لا نخواب تیر از چراغم مثل آتشفشان میمونه داغم به جون گلدونا کم غصه ای نیست هزار شب شد نیومد باز سراغم لالا لا لا نخواب خواب که دوا نیست دل دیوونه داشتن که خطا نیست میگن دست از سرش بردار نمیشه آخه عاشق شدن که دست ما نیست لالا لا لا نخواب تنها میمونم کمک کن قدر چشماتو بدونم چرا چشمات پر خشمه عزیزم ؟ مگه من مثل اون نامهربونم ؟ لالا لا لا نخواب ماهو نگاه کن من اسفندو میارم تو دعاکن بگو برگرده پیش ما بمونه کتاب حافظو بردارو وا کن لالا لا لا نخواب سرما تو راهه همیشه عمر خوشبختی کوتاهه میگن با یه فرشته اونو دیدن دروغه جون دریا اشتباهه لالا لا لا نخواب تلخه جدایی کمر خم میشه زیر بی وفایی تو بیدار باش همه تو خواب نازن برای کی بخونم پس لالایی؟ لالا لا لا نخواب تنهایی زرده اگه طولانی شه مثل یه درده اگه چشم انتظار باشی که هیچی دروغ میگی به دل که بر میگرده لالا لا لا نخواب اشکت زلاله مثل بارون پای نخل وصاله من و تو هم شب و هم قلبو کشتیم ولی اون چی چقدر اون بیخیاله لالا لا لا نخواب دنیا خسیسه واسه کم آدمی خوب مینویسه یکی لبهاش تو خواب هم غرق خندس یکی پلکاش تو خواب هم خیس خیسه لالا لا لا نخواب عاشق یه سیبه همیشه سرخ و تب دار و غریبه تا اون بالاس رسیدس اما تنهاس پایین هم که بیفته بی نصیبه لالا لا لا نخواب اینجا سیاهی پر اما تو تنگ غصه ماهی اونی که ماهارو بیدار نگه داشت الهی خواب باشه حالا الهی... لالا لا لا نخواب تا اون بخوابه بشین انقدر تا که خورشد بتابه زمانی که یقین کردن بیدار شد بخواب با یاد عکسی که تو قابه لالا لا لا بخواب بیداره حالا دیگه باید بخوابی پس لالا لا... بخواب دیگه تو میتونی بخوابی ببین خورشید اومد بالای بالا لالا لا لا اینم بود سرنوشتم این از امروزمو این از گذشتم نمیخوابم تا تو برگردی یک روزمنم خوابو واسه اون روز گذاشتم نمیخوابم تا تو برگردی یک روزمنم خوابو واسه اون روز گذاشتم ... منبع اشعار مریم حیدر زاده پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:, :: 22:37 :: نويسنده : alireza piltan
امروز قلبم شکست
نه به تیغ دشمن بلکه با خنجر دوست امروز او با بی اعتنایی از کنارم گذشت و نگاهی به قلب شکسته ام ننداخت ٫ رفت .... رفت ٫ اما زخمی که بر دلم کاشت تا ابد خواهد ماند . دیگر با هیچ کس عهد نخواهم بست چون که میدانم او هم بی وفایی خواهد کرد. دلم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی گرفته ثانیه هام پر شده از نبودن ندیدن و انتظار کاش بمیرم!! پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:, :: 22:32 :: نويسنده : alireza piltan
تا که بودیم نبودیم کسی کشت مارا غم بی هم نفسی تا که خفتیم همه بیدار شدند تاکه مردیم همگی یار شدند قدر ان شیشه بدانید چو هست نه در ان موقع که افتادو شکست پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:, :: 22:24 :: نويسنده : alireza piltan
چقدر عجیبه که تا وقتی مریض نشدی کسی برات گل نمیاره چقدر عجیبه که تا وقتی گریه نکنی کسی در آغوشت نمیکشه چقدر عجیبه که بی بهانه کسی بهت هدیه نمیده چقدر عجیبه که تا وقتی فریاد نکنی کسی به طرفت برنمیگرده چقدر عجیبه که تاوقتی بچه نباشی کسی برات قصه نمیگه چقدر عجیبه که تا وقتی بزرگ نباشی کسی به قصه ات گوش نمیده چقدر عجیبه که تا وقتی قصد سفر نکنی کسی به دیدنت نمیاد چقدر عجیبه که تا وقتی نمردی کسی تورو نمی بخشه چقدر عجیبه ............ واقعا عجیبه |
|||
|